![]() |
1. تکلیف خلافت از زمان پیامبر(ص) معلوم بود. آیات قرآن کریم نیز تکلیف را مشخّص نموده است. آیا جریان غدیر خم برای روشن شدن مساله ی خلافت کافی نبود؟! آیا حدیث متواتر ثقلین که می فرماید: « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ »کافی برای حلّ مساله نبود؟ آیا آیه ی اولی الامر کافی برای حلّ مساله ی خلافت نیست؟! «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً . ــــــــــ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و اولیای امر كه از شما هستند فرمان بريد. پس هرگاه در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر به خدا و روز واپسين ايمان داريد، كه اين بهتر و نيكو فرجامتر است»(نساء:59)
شیعه و سنّی قبول دارند که مراد از «أُولِي الْأَمْرِ» امام و خلیفه ی رسول الله است. از طرفی این آیه به وضوح دلالت دارد که ولی امر ،باید معصوم باشد. چرا که اطاعت او مثل اطاعت رسول به صورت مطلق واجب شده و همچنین اطاعت از او عطف به اطاعت از رسول شده. و از طرفی در بین اصحاب ، جز علی ابن ابی طالب(ع) نه کسی مدّعی عصمت است نه کسی غیر از او دلیلی بر عصمتش وجود دارد.
همچنین در این آیه ، به وضوح تصریح شده که هنگام اختلاف باید به خدا و پیامبرش رجوع شود. پس وظیفه ی اصحاب در مساله ی خلافت که مورد اختلاف بود این بود که به کلام خدا و پیامبر رجوع کنند ؛ امّا چنین نکردند.
آیا آیه ی 55 مائده کافی برای حلّ مساله امامت نیست که می فرماید:« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ـــــــ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند.» شیعه و سنّی توافق دارند که تنها مصداق « وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» علی ابن ابی طالب(ع) است. با این حال آیا این آیه تکلیف را برای طالب حقیقت مشخص نمی کند؟!
ادلّه برای طالبان حقیقت کافی و بلکه فوق حدّ کفایت است ؛ امّا برای کسی که دنبال حقیقت نیست و قصد اطاعت و تبعیّت از حقّ را ندارد هیچ دلیلی کافی و قانع کننده نیست ؛ و چنین کسی در برابر هیچ دلیل و برهانی سرفرود نخواهد آورد.کما اینکه بسیاری از مردم ، در عین اینکه معجزات واضح انبیاء را می دیدند ولی باز ایمان نمی آوردند. « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا . ــــــ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبّر آن را انكار كردند.»(نمل: 14)
2. اساساً این پندار که « اگر علی(ع) در سقیفه حاضر می شد مساله ی خلافت حلّ می شد» ، یک پندار بی اساس و به دور از فراست سیاسی بوده ناشی از نداشتن اطلاعات تاریخی و فهم عمیق سیاسی است. کسی که چنین سخنی بر زبان می راند یقیناً از فضای حاکم بر سقیفه ، اطلاع و ارزیابی درستی ندارد. اگر کسی از فضای آن روز سقیفه اطلاع درست داشته باشد آنگاه به درستی می تواند قضاوت کند که آیا چنین محیطی قابلیّت طرح استدلالهای منطقی را داشته است یا نه؟
در مدینه دو قبیله ی بزرگ وجود داشتند به نامهای اوس و خزرج ، که قبل از اسلام اینها باهم دشمنی دیرینه داشته و دائماً در جنگ و ستیز بودند. اینها در سایه ی اسلام به صلح رسیدند ؛ امّا همچنان آن تعصّبات جاهلی در ضمیر آنها پنهان بود ؛ لذا بعد از وفات نبی اکرم(ص) ، اینها ترسیدند که قبیله ی مقابل به حکومت برسد و بر اینها سروری یابد ، لذا هر کدام بر آن شدند که بر رقیب خود پیشی بگیرند. نتیجه ی این تفکر جاهلی آن شد که اوس و خزرج در محلّی به نام سقیفه گرد آمدند و بر سر حکومت با هم به مناظره پرداختند. در این میان این کشاکش ، دو گروه از مهاجرین نیز حاضر شدند ؛ یکی گروه ابوبکر و عمر ابن خطّاب بود و گروه دیگر تعداد اندکی از اصحاب بزرگ بودند که طرفدار خلافت علی ابن ابی طالب(ع) بوده با ذکر آیات و روایات و یادآوری جریان غدیر خم به نفع خلافت آن حضرت استدلال می کردند. نتیجه ی این مناظرات در نهایت به درگیری گروهها انجامید و عدّه ای از انصار دست به شمشیر بردند و در این میان تعدادی نیز زخمی شدند و از جمله سعد بن عباده رئیس قبیله ی خزرج ،که پیرمردی بود ، زیر پای جمعیّت افتاد. کسی فریاد کرد که مواظب سعد باشید عمر بن خطّاب گفت:« اقتلوا سعداً قتله الله. ـــــ بکشید سعد را خدا او را بکشد.»(المعیار والموازنه ، ابوجعفر اسکافی ـ از علمای اهل سنّت ـ ص 25) و به روایتی گفت:«اقتلوا سعدا قتل الله سعدا اقتلوه فإنه منافق. ــــــ بکشید سعد را خدا سعد را بکشد. بکشید او را که او منافق است.»( شرحنهجالبلاغة ، ابن ابی الحدید ــ از علمای اهل سنّت ــ ؛ ج20 ،ص21)
با این اوصاف آیا چنین محیطی جای استدلال منطقی است یا نه ؟ جایی که سعد ابن عباده را با آن همه احترام اجتماعی و با آن همه طرفدار ، تهدید به مرگ می کنند آیا جای حضور علی ابن ابی طالب است؟ افراد دنیا طلب چگونه حضور علی ابن ابی طالب(ع) را در سقیفه تحمّل می کردند در حالی که در زمان خود پیامبر از عدالت و صلابت او ناراحت بودند و مدام از او بدگویی می کردند و به او فحش می دادند تا آنجا که فرزند عمر می گوید:شنیدم از پیامبر که در خطبه اش می فرمود: ای مردم به علی دشنام ندهید و به او حسد نورزید پس همانا او بعد از من ولیّ هر مرد و زن مومنی است. پس او را مثل من دوست بدارید و مثل من به احترام کنید و برای خدا و رسولش از او اطاعت کنید ... عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسُبُّوا عَلِيّاً وَ لَا تَحْسُدُوهُ فَإِنَّهُ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي فَأَحِبُّوهُ بِحُبِّي وَ أَكْرِمُوهُ لِكَرَامَتِي وَ أَطِيعُوهُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ اسْتَرْشِدُوهُ تَوَفَّقُوا وَ تَرْشُدُوا فَإِنَّهُ الدَّلِيلُ لَكُمْ عَلَى اللَّهِ بَعْدِي فَقَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ أَمْرَ عَلِيٍّ فَاعْقِلُوهُ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ.»( بحارالأنوار ،ج39 ،ص292 ) و کعب بن عجزه از پدرش نقل نموده که پامبر(ص) فرمودند: « علی را دشنام ندهید که همانا او شیفته ی ذات خداوندی است. ـــكَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ النَّبِيُّ ص لَا تَسُبُّوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ »( مجمع الزوائد هیثمی ـ از علمای سنّی ـ ج 9 ، ص130)
مضاف بر این ، آنچه حضرت علی(ع) در دفاع از خلافت خود باید بیان می کرد ، اصحاب کبار آن حضرت در آن جمع بیان نمودند ولی کسی بهایی به سخنانشان نداد. پس این پندار که اگر علی(ع) در سقیفه حاضر بود مساله ی خلافت حلّ و فصل می شد پنداری است سست و غیر واقع بینانه. اساساً اهل سقیفه برای یافتن حقّ گرد هم نیامده بودند تا با حضور آن حضرت مشکل حلّ شود. آنها گرد آمده بودند تا میراث خلافت را مثل گوشت قربانی بین خود تقسیم کنند و این کار را به هر قیمتی که بود می کردند چه با حضور علی(ع) و چه بی حضور او. شاهد بطلان این پندار آن است که علی (ع) در شورای شش نفره ی خلافت حضور داشت و با اینکه هیچ کس نتوانست جواب استدلالهای آن حضرت بدهد ولی باز در هنگام رأی گیری آنها رأی به دیگری دادند.آن حضرت در شورای شش نفره دهها دلیل محکم و استوار بر حقّانیّت خود اقامه نمود ولی گوش اهل شوری بدهکار این حرفها نبود. لذا حضرت در خطبه ی شقشقیّه(خطبه ی سوم نهج البلاغه) پرده از کار اهل شوری برداشت و سرّ حمایتشان از عثمان را فاش نمود. پس وقتی در فضای آرام شوری سخن آن حضرت را نشنیدند چگونه انتظار هست که در فضای خشن سقیفه سخن آن حضرت خریدار داشته باشد.
3. امّا عدم حضور آن حضرت در سقیفه راز دیگری نیز داشت. نبی اکرم(ص) در آستانه ی وفاتشان به امیرالمومنین(ع) وصیت نموده بودند که بعد از وفات من ، غسل و کفن و نماز و دفن من بر عهده ی توست. و تا مرا به قبر نسپرده ای از من جدا مشو ! و این همان زمانی بود که عدّه ای در سقیفه گرد آمده بودند تا به اصطلاح خلیفه تعیین کنند. پس علی(ع) در سقیفه حاضر نشد چون امر پیامبر بود که تا هنگام دفن آن حضرت از ایشان جدا نشود.
امّا اینکه چرا نبی اکرم(ص) چنین دستوری داده بودند ، خدا و رسولش بهتر می دانند ولی شاید یکی از توجیهات آن این باشد که حضرت رسول می ترسیدند که عدّه ای بعد از وفات آن حضرت فتنه ای درست کرده ، جنازه ی پیامبر را بدزدند و بگویند او مثل عیسی به آسمانها رفته است. شاهد این احتمال آن است که به تصریح علمای اهل سنّت ، عمربن خطّاب بعد از وفات پیامبر (ص) با شمشیر آخته مقابل حجره ی پیامبر ایساده بود و با صدای بلند می گفت پیامبر نمی میرد ، او نمرده بلکه به آسمانها رفته است.تا اینکه ابوبکر با خواندن آیه ی « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ.» او را از گفته هایش باز داشت.
4. مطلب دیگر اینکه اساساً شیوه ی بکار رفته در سقیفه برای تعیین خلیفه ، شیوه ای نامشروع بود. خلافت مسندی الهی است نه بشری ؛ لذا مصداق آن را هم خدا و رسول خدا باید تعیین کنند نه مردم. لذا حضور آن حضرت در این جلسه نوعی مشروعیّت بخشیدن به آن شیوه ی غلط و غیر اسلامی محسوب می شد ؛ لذا نباید هم علی(ع) در سقیفه حاضر می شد. علی(ع) به نصب نبی اکرم(ص) در غدیر خم ، رسماً خلیفه ی آن حضرت بود و معنی نداشت که خلیفه ی رسول الله که از جانب خدا و نبیّ او ، به خلافت نصب شده برای تعیین خلیفه در سقیفه حاضر شود. حضور ایشان در آن جمع به این معنی بود که آن حضرت خود را خلیفه نمی داند و حال آمده است تا خود را کاندیدای خلافت کند.
نظرات شما عزیزان:

